خط خطی های یک عدد رضوان

مادر مفقود الجسد...

جمعه, ۱۲ تیر ۱۳۹۴، ۰۸:۰۷ ب.ظ


مادر مفقود الجسد

باران که میزند ، دل من شور میزند.
بر هر نفس بدون تو هاشور میزند
.
.
صدبار ، گفتمش به عزیزت قسم نیا
گفتست ، که مامورم و معذور ، میزند
.
.
دنبال یوسفم تو به صحرا بزن دلت
شاید صدای ناله ای از دور میزند
.
.
یک گوشه شاید از دل صحرا عزیز من
افتاده زیر بارش و مهجور میزند
.
.
عاشق شدست، یوسف من سال های سال
طعنه ، به جان نثاری منصور میزند
.
.
یوسف همیشه در ته چاهی که نیست ، نه؟
گاهی سری به منتظر کور میزند
.
.
یعقوب! خوشبحال تو از یوسفت که رفت
یک پیرهن رسید و دلت نور میزند
.
.
میدانم ! اخرش نرسد یوسفم ولی
یک سر به من به وقت ته گور میزند
.
.
باران که میزند همه ی شهر راضیند
اما دوباره این دل من شور میزند...

رضوان باقری

  • رضوان باقری

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی