حال من خوب عست...
شنبه, ۱۳ تیر ۱۳۹۴، ۰۶:۵۹ ب.ظ
توی کوچه می نشینم باز ، ساعت چارو نیم
حال من خوب است، اما گهگداری هم وخیم.
.نیمه های شب تمام شهر خوابش برده استباز هم زد بر سرم ، یک تاکسی،عبدالعظیم.
.مادرم گفته مُخَم تاب آمده ، خُل میزنمراست میگوید ، دو چشمان تو و عقل سلیم؟.
.خواستم فکر تو را امشب ز سر بیرون کنمباز کم اوردم و فکرت شده در سر مقیم.
.راستی اصلا برایت گفته بودم چند بار؟نذر کردم چشم هایت را سر دیگ حلیم؟.
.آرزویم شد که لاکردار! یک شب بشنوممست و حیران آمده از سوی زلفت یک نسیم.
.مادرم گفته پسر عاشق نشو ، کج میرویمن ولی رفتم تمام راه کج را مستقیم.
.آخرش میدزدمت از خانه ی بابا تو رامیشناسی این منه کله خرم را از قدیم.
.توی کوچه غرق افکار تو خوابم برده بودگربه آمد ، پیشته ، لعنت به شیطان رجیم :)
رضوان باقری
