پایان قائله ها...
سه شنبه, ۳ شهریور ۱۳۹۴، ۰۶:۰۳ ب.ظ
پایان قائله ها...
آقا بیا معــادله ها را به هم بریز
پایان تلخ قائله ها را به هم بریز
..امروز ، پشت هم گله کردم نیامدیفردا بیا و این گلـه ها را به هم بریز..آلوده ام که فاصلـــــه افتاده بین ماقانون حد و فاصله ها را به هم بریز..با اســــم تو معامله کردم تمام عمـرشرمنده ام! معامله ها را به هم بریز..صبــرم به لب رسیده چرا دیر کرده ایاین قید و بند حوصله ها را به هم بریز..یک عـــده قصـــد جان تو دارند ، یا نیایا حیله های حرمله ها را به هم بریز..نفســــم سر نیامدنت شکوه می کنداین جنبش و مداخله ها را به هم بریز..جا مانده ام دوباره من از کاروان تواصلا تمام قافلـــه ها را به هم بریز
رضوان باقری

- ۹۴/۰۶/۰۳