خط خطی های یک عدد رضوان

۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «رضوان» ثبت شده است


خــــادمِ سلطــان کمـــی آرام تر جــــارو بزن

خُرده هایِ قلبِ من با خاکِ اینجا دَرهَم است


................


خوشبحالِ خادمت ، هر لحظه اش با تو ولی

دردِ شیـریـنِ فـراقت را نمی داند که چیست


..............


با یک ســـلام ، راهی ِ صحنت شده دلـــم

با عشق ، حکمِ فاصله ها نقض می شود


.............


نگاه تا که به گنبد رسید ، قلبم ریخت

خداکنــد نــــرود زیــــرِ پـــایِ زائـــرها


............


من نیستم شاعــــر دربار تو ولی

یک شاعرِ دهاتیِ ساده نمیخری؟


.............


فواره های صحنِ تو واگیر عشـــــق داشت

یک لحظه خیره اش شـــده ام ول نمی کند


.............


نوسان و تب و این جوششِ فواره ی صحن

قصه ی این دلِ تنگِ من و شوق حرم است


............


صحــن گوهر شــاد ، نزدیـک اذان

فرش ها گاری به گاری ، خادمـان

خادمی فرشـی به دوش آمد جلو

زیر گوشـــم گفت : بیکاری جوان؟


............


رضــــوان باقـــــری

  • رضوان باقری


توی کوچه می نشینم باز ، ساعت چارو نیم
حال من خوب است، اما گهگداری هم وخیم
.
.
نیمه های شب تمام شهر خوابش برده است
باز هم زد بر سرم ، یک تاکسی،عبدالعظیم
.
.
مادرم گفته مُخَم تاب آمده ، خُل میزنم
راست میگوید ، دو چشمان تو و عقل سلیم؟
.
.
خواستم فکر تو را امشب ز سر بیرون کنم
باز کم اوردم و فکرت شده در سر مقیم
.
.
راستی اصلا برایت گفته بودم چند بار؟
نذر کردم چشم هایت را سر دیگ حلیم؟
.
.
آرزویم شد که لاکردار! یک شب بشنوم
مست و حیران آمده از سوی زلفت یک نسیم
.
.
مادرم گفته پسر عاشق نشو ، کج میروی
من ولی رفتم تمام راه کج را مستقیم
.
.
آخرش میدزدمت از خانه ی بابا تو را
میشناسی این منه کله خرم را از قدیم
.
.
توی کوچه غرق افکار تو خوابم برده بود
گربه آمد ، پیشته ، لعنت به شیطان رجیم :)


رضوان باقری

  • رضوان باقری



انتظار؟ نه...

گهگاه ، یاد میکنمت ، بیقرار؟ نه
بی یاد تو خوشم ، تب روی نگار ؟ نه
.
.
شب را به صبح ، صبح به شام و همین بساط
درگیر کار و زندگیم ، انتظار؟ نه
.
.
آن کس که گندم و جوی دنیا نخورده است
میداند از حلاوت طعم انار؟نه
.
.
تو اولین معرف عالم شدی و من
تا آمد اسم تو شده ام مستعار؟نه
.
.
جمعه به جمعه میگذرد ، بیخیال من
اصلا به من چه ماه نشد آشکار ، نه؟
.
.
باید گلایه های خودم را عوض کنم
با کوله ای ز بار معاصی ، هوار؟نه
.
اصلا نبودن تو برایم مهم که نیست
انگار نه انگار ، سرآمد بهار ؟ نه
.
.
عجل فرج ، لغلغه ی این زبان که نه
دیگر شده برای دلم یک شعار ، نه ؟
.
.
آقا اجازه؟گر خودمانی بگویمت
گردیده ام بسان خسی بی بخار؟نه؟
.
.
ای خاک بر این قلمم با سرودنم
مرهم برای آن دلت آمد به بار؟ نه
.
.
این است حال من ، به گمان شیعه ی تو ام
این من برای تو نمی آید به کار؟ نه؟
.
.
صدبار من "نه" به ندای تو گفته ام
اینبار تو گفته ای ام: جز یار؟ نه
.
.
رضوان باقری
  • رضوان باقری