خط خطی های یک عدد رضوان

۲ مطلب در مرداد ۱۳۹۴ ثبت شده است


عطــــــر نرگس


عطر نرگس کاش، سر تا پای ایوان میگرفت
جان عاشق بین دستان کسی جان میگرفت
.
.
نا امیدم مثل حس و حال عصر جمعـــــه ها
یک غروب جمعه ای ای کاش باران میگرفت
.
.
چشم ما کنعانیان چون قدرت دیدن نداشت
کاش یوسف یک خبر از حال کنعان میگرفت
.
.
قامتـم زیـــر فشـــار درد هجــرانت شکست
کار عشقت بر دلم ای کاش ، آسان میگرفت 
.
.
شهر بی تو از جهنــم بدتر و سنگین تـــر است
بی تو در این شهر مرده کاش طوفان میگرفت
.
.
پر شد از جعل و دغل بازی دل اشعار ، کاش
رنگ و بوی عاشقی اشعار رضـوان میگرفت
.
.
رضــــوان باقـــــری

  • رضوان باقری


چنگیــــــــز


مثل یک گردان که یک سرباز ، کارش ساخته
قلــب من هم در نبـرد با دو چشمــــت باخته
.
.
ناامیدم مثل سربازی که بعد از خدمتش
آمد و معشـــــوقه او را دیده و نشناخته
.
.
چشم تو چنگیز خان و شهر نیشــابور، من
یک خرابه مانده از جایی که چشمت تاخته
.
.
مثـل سیب ســــرخ ، در فکر نبرد خنجرم
فکر چشـــم تو مرا از زندگــــی انداختــه
.
.
قلب من مقتول و قاتل چشم های مشکی ات
چشمهــــــــای تو  غرامـــت بر دلـــم پرداخته؟
.
.
رضوان باقــــری

  • رضوان باقری