خط خطی های یک عدد رضوان

۵ مطلب با موضوع «عاشقانه» ثبت شده است




#زخم ،شیرین می شود وقتی دهن وا می کند...
"عشق" وقتی #درد باشد ، زخم#غوغا می کند...
.
.
رسم عشق این است بین ما که از #مجنونفقط...
چند تکه #استخوان را سهم لیلا می کند...
.
.
.

  • رضوان باقری

  • رضوان باقری


چنگیــــــــز


مثل یک گردان که یک سرباز ، کارش ساخته
قلــب من هم در نبـرد با دو چشمــــت باخته
.
.
ناامیدم مثل سربازی که بعد از خدمتش
آمد و معشـــــوقه او را دیده و نشناخته
.
.
چشم تو چنگیز خان و شهر نیشــابور، من
یک خرابه مانده از جایی که چشمت تاخته
.
.
مثـل سیب ســــرخ ، در فکر نبرد خنجرم
فکر چشـــم تو مرا از زندگــــی انداختــه
.
.
قلب من مقتول و قاتل چشم های مشکی ات
چشمهــــــــای تو  غرامـــت بر دلـــم پرداخته؟
.
.
رضوان باقــــری

  • رضوان باقری


توی کوچه می نشینم باز ، ساعت چارو نیم
حال من خوب است، اما گهگداری هم وخیم
.
.
نیمه های شب تمام شهر خوابش برده است
باز هم زد بر سرم ، یک تاکسی،عبدالعظیم
.
.
مادرم گفته مُخَم تاب آمده ، خُل میزنم
راست میگوید ، دو چشمان تو و عقل سلیم؟
.
.
خواستم فکر تو را امشب ز سر بیرون کنم
باز کم اوردم و فکرت شده در سر مقیم
.
.
راستی اصلا برایت گفته بودم چند بار؟
نذر کردم چشم هایت را سر دیگ حلیم؟
.
.
آرزویم شد که لاکردار! یک شب بشنوم
مست و حیران آمده از سوی زلفت یک نسیم
.
.
مادرم گفته پسر عاشق نشو ، کج میروی
من ولی رفتم تمام راه کج را مستقیم
.
.
آخرش میدزدمت از خانه ی بابا تو را
میشناسی این منه کله خرم را از قدیم
.
.
توی کوچه غرق افکار تو خوابم برده بود
گربه آمد ، پیشته ، لعنت به شیطان رجیم :)


رضوان باقری

  • رضوان باقری

آشـــق


مــــردم مرا آیینـــه ی دق می شناسنـــــــد

مجنـــون ، همان رضــوان سابق می شناسند

.

.

در راه عشقـــت چه کلاهــــی بر ســــرم رفت 

دیگر مرا با نـــام  " آشـــــــــــق"  می شناسند


رضوان باقری

  • رضوان باقری