خط خطی های یک عدد رضوان

آشـــق


مــــردم مرا آیینـــه ی دق می شناسنـــــــد

مجنـــون ، همان رضــوان سابق می شناسند

.

.

در راه عشقـــت چه کلاهــــی بر ســــرم رفت 

دیگر مرا با نـــام  " آشـــــــــــق"  می شناسند


رضوان باقری

  • رضوان باقری


من که خشکیده ام و سردم و بی شاخه و برگ
.
.
پدرت خــــوب ! چرا ســــــایه نشینــم شده ای؟
.
.
رضوان باقری

  • رضوان باقری



انتظار؟ نه...

گهگاه ، یاد میکنمت ، بیقرار؟ نه
بی یاد تو خوشم ، تب روی نگار ؟ نه
.
.
شب را به صبح ، صبح به شام و همین بساط
درگیر کار و زندگیم ، انتظار؟ نه
.
.
آن کس که گندم و جوی دنیا نخورده است
میداند از حلاوت طعم انار؟نه
.
.
تو اولین معرف عالم شدی و من
تا آمد اسم تو شده ام مستعار؟نه
.
.
جمعه به جمعه میگذرد ، بیخیال من
اصلا به من چه ماه نشد آشکار ، نه؟
.
.
باید گلایه های خودم را عوض کنم
با کوله ای ز بار معاصی ، هوار؟نه
.
اصلا نبودن تو برایم مهم که نیست
انگار نه انگار ، سرآمد بهار ؟ نه
.
.
عجل فرج ، لغلغه ی این زبان که نه
دیگر شده برای دلم یک شعار ، نه ؟
.
.
آقا اجازه؟گر خودمانی بگویمت
گردیده ام بسان خسی بی بخار؟نه؟
.
.
ای خاک بر این قلمم با سرودنم
مرهم برای آن دلت آمد به بار؟ نه
.
.
این است حال من ، به گمان شیعه ی تو ام
این من برای تو نمی آید به کار؟ نه؟
.
.
صدبار من "نه" به ندای تو گفته ام
اینبار تو گفته ای ام: جز یار؟ نه
.
.
رضوان باقری
  • رضوان باقری